مث پس کوجه های پاییزم...
بسم الله الرحمن الرحیم
*های/ امروز یکی از دوستام و تو کتابحونه دیدم. دبیرستان نفر برتر شد بین کل گروهها و ازونحا همه شناختنش. کنکور شد 92 و رفت حقوق بهشتی. ارشد 12-13 شد و رف بهشتی. ازدواج کرده بود ینی نامزد بود. ههه تو ده ثانیه اول 5 بار دستشو برد جلو صورتش که حلقش دیده شه :)) دختریم دیگه :) انقده دختر خوبی ههههههه ینی ذره ای غرور نداش خدایی . آقاشونم مث خودش خوشگل! :))
جییییییییغ لپتاپ و بغل کرده بودم و داشتم با دوستم میخرفیدم ...دیدم گوشه ی چشمی به لپ داره, بهو دوزاریم افتاد داره به جلد لپ نگاه میکنه :))))
** چرا بعضیا انقد مغرورن اخه!
*** هومممم روتختی م . با چه ذوقی خریده بودم.... امروز مامان انداخته بودش رو تختم . چقد قشنگ بود... حیف روتختی !
**** یک تجربه! با پاشنه های بلننننننند نمیشه رانندگی کرد حسن!
[ جمعه 92/9/8 ] [ 11:51 عصر ] [ دکترکلپچ! ]