خنگ بانو!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اولا!
اییییییییییییییییییییییییییییییییییییینو ببینید نه اونو ! :))
خداااااااااااااایی باحاله مخصوصا بچه هه
**و باز مینویسم خاطره ورپریده را:
ف روزه بود. خیلی خوبه که میتونه روزه بگیره تو اداره ..من که نمیتونم ! دوسدارم نهار بخورم خب:)) همش حس میکنم بوی نهار بهم بخوره نمیتونم دووم بیارم!!!!:))) بعد ازظهر گفم باهم بریم که تا یه قسمتایی برسونمش(میدونید که من خیلی خوبم و نیکوکار خخخخ;p) اومدیم بیرون کلللللللی م برف! اولش هنو از در نیومده بیرون جفتمون جیییییییغ چقد خوشگلهههههه ...خیلی ناز بود همه جا سفید بود و تا حدود زیادی دس نخورده. رفتیم سوار ماشین شیم ریموت زدم که باز شه..
دوباره زدم
بازم زدم ... ف داشت گوله برفی درس میکرد بزنه بهم که زودتر خودم یه گوله بهش زدم p;)) و بعد از کمی جلف بازی در زیر چشمان سه دوربین که از هرطرف اون قسمت و زیر نظر دارن باز اومدم سراغ در.
برفای روی پنجره ماشین و کنار زدم دیدم قفل باز میشه اما هرچی دستگیره رو میکشم در باز نمیشه. کاشف به عمل اومد یخ زده است والبته بعدتر کاشف تر به عمل اومد که همه چی ه ماشین یخ زده بود.
هرکار کردم در که باز نمیشد . ف داشت به من میخندید و برفای روی شیشه عقب ماشین و پاک میکرد منم داشتم با مشت لکد به در میزدم ! بعد یهو گف: شیشه عقبت چه باحالههههه صاف نیس؟ من: وااا ..رفتم دیدم ای داد زیر برفای شیشه عقب یه لایه یخ زده و گلوله گلوله ریز شده ...نقش برجسته بود
دستم و بردم لای درز در ماشین و به زوووور یه پامم گذاشتم رو بدنه ماشین و در و کشیدم بیرون ..! حالا این وسط خنده هامونم نمیذاشت مث آدم کار کنیم که :))
ف رفته بود شیشه جلو رو برفاشو بریزونه که دیدم شیشه عقب اصلا دید نداره ..اومدم با دست درستش کنم نمیشد هم یخخخخ زده بودم هم اون یخخخ بود اصن نمیشد دس زد بهش.
من هنو نمیتونم با پاشته بلند رانندگی کنم . کفش زمستونی هامم پاشنه داره برا همین یه کفش اسپورت برا رانندگی تو ماشین میذارم این یکی هم که برا بیرون از ماشینه . رفتم از تو ماشین کفشم و آوردم و شرو کردم با کفش شیشه رو پاک کردن.
با صدای خرخر کفش روی یخ ها ف اومده عقب بعد کلی خنده میگه :"پات یخ نزنهههههه"! ینی فککن برف تا بالای قوزک پامونه بعد من کفشمو در بیارم که شیشه رو پاک کنم !:)))
حالا من هم در سمت خودم باز شده بود هم شیشه ها تا حدودی برفشون پاک شده بود رفتم نشستم تو ماشین. ف مونده بود پشت در !:)) هی هم خندش میگرف نمیتونس زور بزنه که در واشه ...
خلاصه بساطی داشتیم ...;)
*** یک جلسه مهم داشتیم. بعد تو اون جلسه کاملا مهم و جدی مدیر همون اول منو خطاب کرد و گف شما نظراتتون و بگید و من از خود گرخیدم همی! خب آخه قبلش یه اِهنی اوهونی! خب من که همین دو دیقه پیش پیشتون بودم یه ندا میدادین که چخبره خب! البته من هم پیچانیدم همی خیلی شیک. گرچه در اخر همه حرف هایم را زدم هم توی جلسه هم فردای جلسه خصوصی با معاون کل! آماااا
در خلال صحبت های آقای معاون مدیر کل که خییییلی هم جدی بود و ما ینی من و میم هم دقیقا در یک یکی دو متریِ معاون نشسته بودیم...میم شرو کرد به گرفتن نکات خنده دار. و من هم که تا اون موقع خیلی خانوم و ترگل ورگل نشسته بودم و در برابر هرگ.نه حرف مدیر که میتونس خنده دار باشه اندک انبساطی هم به لب نیاورده بودم با حرفای میم انگار دکمه خندمو زدن و ... حالا دیگه مگه میشد ما دوتا رو جمع کرررررررررد! اونم برا اینکه روش به مدیر نباشه هی صورتشو طرف من میکرد میخندید دیگه همین باعث شده بود جفتمون پشت به مدیر و معاون تو جلسه باشیم ینی کرکر خنده ای بودااااا.
فرداش من که پس از جلسه خصوصی صبحم با معاون...خیلی خوشبعد گف حال رفتم پیش ف طبقه بالا و با خنده و اینا داشتم میحرفیدم براش که مدیر اومد تو اتاق و در بست! وووووووییی!! بعد گف معاون میخواد با شما سه تا جلسه بذاره! فقط شما سه تا! ف گف براچی؟خانوم مدیر هم گف "خنده هاتون! سنی ازتون گذشته ! گفتن مهمان خارجیمون گفته بوده اینا به من میخندیدن؟" البته ما باور نمیکنیم اون همچین حرفی زده باشه ..اصن این مدلی نبود و میدانیم این تنها یک جو دادن از سوی یک مدیر زن می باشد و میخواهند یجوری فقط بگن دیگه نخندید. و ما بیدی نیستیم که ازین بادا بلرزیم
میم اومده تو اتاق براش قضیه رو تعریف کردیم میگم خب حالا فککنید اگه تو جلسه بهمون گفتن چرا میخندید چی بگیم. میگه:"وا چیه مگه میخندیم! اصن به تو(مدیر) هم میخندیم . مگه نمیخندیم؟"
ینی دقیقا سه عدد شنگول که استخدام شدن و بر حسب اتفاق با هم هم استخدام شدن!:))
دکترسلام26 اصن اگه دکتر سلام نبینید دیگه آپ نمیکنم هااااا اونم ازین آپ های حدسی!;p
[ چهارشنبه 92/11/16 ] [ 7:33 عصر ] [ دکترکلپچ! ]