خداروشکر،خوشبختی...
بسم الله الرحمن الرحیم
*های/ چقد امروز بدبختی کشیدم !
رفتم یونی تهران. واحد زبانش. گفته بود 6.30 اونحام . 7 و یذره رسیدم . نبود. 8 و خورده ای اومد :| . میدونستم نمیشه به حرفش اعتماد کرد، شلخته تر ازین حرفاس. وقتی اومد انگااااار نه انگار که منو میشناسه!!!!!!!!! اگه همین چندروز پیش ندیده بودمش میگفتم حتما منو یادش رفته ! ولی چندروز پیش کلی م شوخی کرد باهام !
پروپوزال و گذاشتم رو میزش..گف مطمئنی غفار اینو دیده؟ گفتم بله زیر نظر ایشون نوشتم ..باز گف مطمئنییی تایید کرده؟ گفتم بله کلا اینو با ایشون نوشتم ...بعد شرو کزد به نگا کردن پروپوزال...خودکارشو دراورد و ایرادای نگارشی گرفت ...خیلی گرفت ! :دی خب من شماره صفحه نداده بودم برا منابع توی متن . یا مثلا یه تعریفی بود قلا تو دانشگاه استادمون گفته بود باید از دیگشنری باشه که وقتی بهش گفتم گف هرکی گفته غلط کرده :| یکی دوتا هم از ویرگول و نقطه م ایراد گرف.
حوصله ندارم...دیگه حوصله ندارم
همش بدو بدو . همش بدبختی. همش دیوار . همش بن بست. اه
آدمی که پروپوزال های ما رو بعد از6 ماه ندید اوکی داد الان اومده از من ایراد نگارشی میگیره... این استادی ه که همین سه روز پیش حتی گف موضوعت به من ربط نداره و فلان. حتی به پروپورالم نگاه هم نکرد...حالا اومده پروپوزال و خط خطی کرده میگه ببر نشون غفار بده بگو ع اینو تو 5 دیقه انجام داد..
بمیری که وقت مردم برات مهم نیس
[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 6:24 عصر ] [ دکترکلپچ! ]