با زخم زبونات رفیقم...
بسم الله الرحمن الرحیم
*های/ به روی خودمم نمیارم که همین الان کلی نوشتم و پرید:|
مینویسم تا چشش(پارسی) دراد! :))
**خب خیلی عریض و طویل نوشته بودم ، شانس آوردین! خلاصش اینکه ..
6.45 رسیدم یونی و 7.30 دکتر اومد. میخواستم بگن چقد دیر اومدی جانم! :دی خو جونم بالا اومد تا اومد! ولی تا وقتی بیاد تو راهرو نشسته بودم و هرکی از در وارد میشد گوش میدادم ببینم دکتر من هس یا نه ! و دیدم چقدددد دکتر من با شخصیت تر و مودب تر از بقیه س! حتی فدم هاش!
از پله ها که اومد بالا بعد از سلام و صبح بخیر گف: "باز که سر صبحی سرگردنه نشستییی"... کت چرم مشکی پوشیده بود.چقد بهش نمیومد. همون موقع هم تو دلم گفتم چقددد بهت نمیاد!:|
شرح حال دادم و گف: "دکتر ع داره اذیت میکنه هااااا. بده ببینم کجا رو باید امضا کنم " بعد هم فرم فارسی و برداشت و یه نگاهی انداخت... گف چرا تو یونی خودتون راهنما انتخاب نکردی؟ دلابلمو گفتم (که استاد تو این زمینه نبود و راه دور بود و ..) بعد گف پس برا راحتی خودت نرفتی اونحا... باز گفتم که اونجا اون موقع تو این زمینه کسی نبود و اینکه خود دکتر ع گفتن راهنما رو خودمون انتخاب کنیم . بعد خیلی ایتجوری:| گف :"آخه من سخته برام تا اونجا بیام"
هیچی نگفتم . بغض داشتم . سرم سنگین شده بود . گرمای چشمام و حس میکردم .
:" من برات یه استاد همونجا معرفی کنم چطوره؟"
من: تو اون شهر؟
:"آره"
یکی باید از رو زمین جمعم میکرد...خدایا سه ماه با این استاد پیش رفتم ، دوباره یه استاد دیگه؟؟؟ هیچی نگفتم ...نمیتونستم چیزی بگم...نمیتونستم به قبول نکردنش فکرکنم ...به یه استاد دیگه ...چندماه علافی دیگه ...خنده ها و سرخوشی دکتر ع... فقط میخواستم گریه کنم جلوش ..چیزی نمونده بود بیافتم رو مبل کنار میزشو گریه کنم ..
برگه های فرم و یدور دیگه نگاه انداخت و گف کجارو امضا کنم ، جای امضا نداره که ...گفتم نه جای امضا نداره ...خیلی سریع گف: باشه پس رو این امضا میکنم و پروپوزالمو امضا کرد:|
دقیقا همونکاری که ع کرد. الان فرم من امضا نداره ولی پروپوزالم دو تا امضا داره !:| حرکت تاکتیکی قشنگی کرد ولی برا حال من مساعد نبود. اگه فردا برم پیش ع و باز بهم لبخند بزنه و بگه این بدرد نمیخوره رسما کوبیده میشم به سقف.
میدونم برا غفار سخته تا اونجا بیاد. ولی امیدوارم هربار برا وقتی که برام میذاره انقد خیر و برکت براش داشته باشه که جبران شه براش...امروز انگار رو فرم نبود ، تو راهرو موقع برگشت بددد حالم خراب بود ، دعا کردم همین که تا همینجا هم باهام همراهی کرد کللللی براش خیر داشته باشه امروز...
فردا دکتر ع.
مسیر و بلد نیستم وگرنه شاید خودم میرفتم یکم از خرج آزانس سواریم کم شه.
** هوس سریال کره ای های دوران لبسانس و کردم . بزودی شااااید برم از منبع اون موقع هامون فیلم بگیرم. وقتشو ندارم ولی هواشو دارم ...!
[ یکشنبه 92/9/24 ] [ 7:43 عصر ] [ دکترکلپچ! ]