1 استاد ندیده!
بسم الله الرحمن الرحیم
*های/ از در که وارد شدم یه بووووووووویی میومد که نگوووو اه اه! مامان سیرابی گذاشته بود! موندم این خانواده این همه سال جحوری دور از کله پاچه و مشتقاتش دووم آوردن!! از وقتی گفتم کلپچ دوسدارم هفته ای نبوده که یکی از مشتقاتشو و نخوریم! انقد گشنم بود...نمیدونم چرا از در که وارد میشم پتانسیل خوردنم صدبرابر میشه! رقتم آشپزخونه در قابلمه رو برداشتم و به حس مثبتی مرا فرا گرفففففت! یه تیکه خوردم....اومممممممممممم خییییییییلی خوشمزس! دو تیکه ....سه تیکه...
دیگه دیدم همینحوری پیش برم چیزی برا خانواده نمیمونه .. یه املت مشششت درس کردم زدم تو رگ با روغن فراااوون! ولی خیلی گشنمه هنو!
**جیییییییییییییییییییغ! من آخرش مخم میترکه از بغض های نترکیده! من اصن نمیدونم چرا انقد حساس و لوس شدم! ناراحت که میشم، عصبی که میشم,... باااااید گریه کنم تا آروم شم !امروز برگشتنه از دانشگاه بغض داشت گلومو زخم میکرد
دیشب هرمدلی حساب کردم نمیشد بدون راهنمایی خود خودِ استادم بقیه کارم و ادامه بدم ...ینی میشدها ولی دیدشو دوسدارم ...دیدگاهش شونصدو هشتاد درجه با من میفرقه... من یهو میرم تو باقالیا! بعد هی استاد میارتم تو باغ..! خیلی خیلی لازم داشتم که برم و استاد و ببینمو باهاش صحبت کنم ... و این فرصت فقط صبح ها پیدا میشه که دانشجوی دیگه ای نیست و کلاسا هم هنو شرو نشده .ساعت 7 تا 8. صب دادا ماشین و برد در نتیجه از خونه زنگیدم آزانس..گف ماشین نداریم 10 دیقه دیگه. جون قبلا 10 دیقش شده بود نیم ساعت , دیگه صبر نکردم . گفتم میرم دربست میگیرم. بگذریم که چقد منتظر دادا کوچیکه شدم تا بیاد بیرون از خونه بالاخرههههههههههههههههه! آقا ما وایستادیم دربست بگیریم برا یونی. مگه کسی وامیستاااااااااد! ینی کفری بودم دیگه ! آخرش یه آقاهه واستاد خدایی هم خیلی مسیرا رو خوب بلد بود به ترافیک نخوردیم اصن! رسیدم یونی.. باید پرینت میگرفتم بدو بدو رفتم ... حالا من هی منتظرم آقاهه اصن یادش رفته فایل من و بده...ای خداااااا... بدو بدو رفتم دم اتاق استاد... تق تق! ... هیشکی نبود! حس کردم یه صدایی اومد ...برگشتم دوباره .. تق تق! ... نبود. ینی خیییییییییییلی جلوی خودمو گرفتم گریه نکنم ... اصلا نمیتونستم باور کنم با اون همه بدو بدو آخرشم نرسیدم به استاد.. خیلی بد بود خیلی.
رفتم کارمو بدم به آقای آبدارچی که به استاد بده. آقاهه گف بده به مدیر گروه طبقه پایین. بدو بدو رفتم یه خانومه داشت در و می بست. بهش گفتم گف ایشون امروز مرخصی ن. میتونی کارتو از زیر در بندازی تو بعد که اومدن بردارن... من چیزی تحویل نمیگیرم... ینی کوفت به هرچی زن ه که پستی بهش میدن! بدو بدو برگشتم دوباره بالا کارمو به یه آقاهه دیگه آبداچی که قبلا هم یبار کارمو بهش داده بودم دادم و تچکر کردم و بدو بدو اومدم بیرون که برسم به سرکار.
انقد سر خیابون منتظر ماشین وااااااااااایستادم و ماشین گیرم نیومد که دقیق یک ساعت دیر رسیدم سرکار. ینی به معنای واقعی یک به دیفار خورده ِ اصل بودم امروز!
برگشتنه هم انقدددددددددد وایستادم و سوار نکردن که دیگه تصمیم گرفته بودم پیاده برگردم خونه !عجب روزی بود!
***اوممممم یک عاااااااااالمه کار نیمه تموم تو دست و بالمه که همشون باید با هم پیش برن. هئیییی جقد زندگیم پر از استرس شده.
****حیییییییییییییییغ من هنوووووووووز برا تولد دوقلو ها هیچی نگرفتممممممممممممممممم خب وقت نکردم هنوووووز...هققق
***** خطاب به نامخاطب: به معنای واقعی خیانت کردی... چقد ساده ردم کردی... امروز همش فکر میکردم ینی حتی میفهمی که چه کردی؟ بعید میدونم.راننده امروز یه خصوصیت مشترک با تو داشت. تمام راه داشتم به دیالوگ های رد و بدل شدمون فکر میکردم. چقد ساده . واقعا روت شد؟ بعد از ظهر که همکارا رفتن هم یهو یادت افتادم. الان خوشی باهاش؟
[ یکشنبه 92/9/10 ] [ 8:22 عصر ] [ دکترکلپچ! ]