• وبلاگ : دکترکلپچ!
  • يادداشت : روز سوم! 1
  • نظرات : 2 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    نمي دونم داشتيم کجا مي رفتيم، بعد يهو سر راه رفتيم يه آرايشگاه! من با خانومه يه کاري داشتم، در واقع بايد يه پولي بهش مي دادم (اين پول ريشه در واقعيت داره!! چون دفعه ي پيشي که اونجا بودم خانومه خورد نداشت هزار تومن بهش بدهکار شدم که بعداً براش ببرم؛ بعد اين توي ذهنم بوده و توي خوابمم اومده!)
    خلاصه تا رفتيم، يهو جناب عالي از فرصت استفاده کردي که يه صفايي به سر و صورت بدهي! :پي
    (واقعاً نمي دونم چرا همچين خوابي ديدم! آخه اصن توي اين فازا نبوده ذهنم! Oo )
    هيچي ديگه، بعدشم کاملاً ناراضي بودي! :دي
    به من چه، من که مجبورت نکرده بودم! ((;qq

    بقيه ي خواب به گمونم جدي تر بودا، اما همينش يادم مي ياد فعلاً! :))
    پاسخ

    :)))))))))))))))))))))))))))))))))چقددددددددد باحاااااااااااال!:)))))) يني ميدوني علاوه بر اينکه خواب نميبينم استعدادي هم تو خواب ديدن ندارم اصن !:)) نميشه بيشتر خواب ببيني؟خوشم اومد:))) دفعه بعد با آرايشگره دعوا کنيم p;