• وبلاگ : دکترکلپچ!
  • يادداشت : من و اين بي اعصابي!
  • نظرات : 5 خصوصي ، 12 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    فقط يک هفته بود، اما قدر يک خواب زمستوني منو برد به يه دنياي ديگه..

    طوري که ديشب و حتي پريشب، يهو يادم افتاد که يه چيزاي ديگه اي هم هست.. چيزهايي که زندگي روزمره م رو تشکيل مي دن ها.. اما از ذهنم پاک شده بودن..


    امروز صبح يهو احساس کردم بعد از لااقل يک ماه برگشتم..

    انگار که يه چيزايي رو بعد از مدت ها داشتم مي ديدم..

    مثل اون زمونا که مي تونستم يکي دو ماه با خيالي يه کم آسوده تر، نباشم..


    امروز يه حس خاصي داشتم..

    اصلاً نمي تونم بگم حس خوبي ه يا بد؛ فقط مي تونم بگم غارم اگرچه نمي تونه معجزه بکنه، اما لااقل يه خواب زمستوني نسبتاً عميق رفتم...


    کاش بازم مي تونستم بخوابم..


    خوابم مياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد...

    پاسخ

    :) چه غار تنهايي خوبي .حس خوبت پايدار :) خو مگه قرار نيس دوباره بياي؟ خو مياي ديگه :)