• وبلاگ : دکترکلپچ!
  • يادداشت : با زخم زبونات رفيقم...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!
    نگوووووووووووووووووووو!

    باش حرف مي زدي! يه جوري راضيش مي کردي!

    باباااااااااااااااا! اون فقط يه بار برا دفاع بايد بياد اون جا! مي ميره دو قدم بره اون جا؟! :|
    بش مي گفتي بابا همون يه روز خودم برات سرويس مي گيرم حتي نخواي رانندگي کني!

    خب مگه اين از اول نمي دونست تو کجايي؟!
    بابا جوووووووون، خو از اول چرا علافت کرد؟!

    دارم رواني مي شم!
    :|
    يه بار ديگه باش حرف نمي زني؟ :(
    پاسخ

    من اول شرمنده اخلاق ورزشيت که نصف مطلبو بعدش زدم ! ميترسيدم دوباره بپره گفتم همونشو سيو کنم تا بقيشو بنويسم! ببشيد خو ! //خب کلا فککردن به رفت و آمدش و هماهنگيش برا من هم سخته چه برسه به کسي که نرفته باشه و ندونه چقد مسيره و چجورياس//تو اون لحظه به همه اينا فکر ميکردم ...اصلا اينکه چي بگم تو ذهنم نبود فقط امواج فکر و خيال تو ذهنم ميومد و ميرف..//شايد فقط کار آيه الکرسي صبح بود وگرنه اون که رسما رد کرد منو